فانکحوا ما طاب لکم من النساء  (قرآن کریم)


مقدمه

هر کسی که مقداری آشنایی با مکتب گرامی اسلام داشته باشد، می‌داند که این دین جهانی، نگرشی عمیق و همه‌جانبه به مسایل انسان‌ها دارد و دین را تنها یک برنامه شخصی و فردی نمی‌داند و آن را به بـُعد عبادی و اخلاقی محدود نمی‌کند، بلکه علاوه بر خودسازی و تربیت آدمیان، به حضور فعال و همه‌جانبه دین در همه میدان‌های معامله، تجارت، صنعت، هنر، جنگ و صلح، اقتصاد و برنامه‌ریزی، تنظیم حکومت و سیاست‌های حاکم بر روابط داخلی و خارجی دولت‌های مسلمان، روابط دولت و ملت با یکدیگر و روابط مسلمانان با دیگر ملت‌های جهان و … نیز نظر دارد و برای آن قواعد منظمی ارایه داده است.

قرآن کریم که [معجزه] جاودانه پیامبر اسلام(ص)  است، والاترین منبع در به دست آوردن آموزش‌های این مکتب آسمانی است. با نگاهی گذرا به این کتاب بزرگ می‌توان دریافت که این معجزه الهی تنها برای هدایت افراد جدا از جامعه نیست، بلکه افزون بر آن که حاوی معارف و جهان‌بینی، اصول اعتقادی، دستورهای عملی و اخلاقی، تاریخ امت‌ها و پیامبران گذشته و فلسفه و سنت‌های تاریخ است، درباره قوانین مربوط به زندگی مردم و روابط اجتماعی آن‌ها در چارچوب تطابق با فطرت، دیدگاه‌های استواری عرضه کرده و دستورهای روشنی ارایه داده است.

یکی از این آموزه‌های مهم، چگونگی روابط مسلمانان با غیرمسلمانان است که از زوایای گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و … در قرآن کریم با قواعدی مشخص و معین مطرح شده است. از آنجایی که مسلمانان علی‌رغم داشتن اختلاف نظر در مسایل گوناگون دینی، درباره قرآن کریم و آموزه‌های آن برداشتی نسبتاً یکسان دارند، بحث خود را به بررسی آموزه‌های قرآن کریم درباره روابط مسلمانان با کافرین با تأکید بر ازدواج آنان اختصاص داده‌ایم؛ ولی از آنجایی که اولین پرسش در این باره در مورد مفهوم و معنای کافر است، ابتدا به طور خلاصه مقوله کافر را شرح داده، سپس به موضوع ازدواج مسلمانان با آنان می‌پردازیم.


الف – معنای کفر

در تبیین معنای کفر به نظریه سه تن از اندیشمندان مسلمان بسنده می‌کنیم:

شیخ ابوالفتوح رازی می‌گوید:

بدان که کفر در لغت، ستر باشد … و شب را کافر گویند برای آن که چیزها را به تاریکی بازپوشاند … و در اصطلاح، کفر، جحود به دل باشد و به نزدیک ما از فعل دل باشد چنان‌چه ایمان؛ برای آن که خدای تعالی آن را نیز با دل حواله کرد فی قوله تعالی:

«و لکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم.»[1] (نحل، 106)

علامه طبرسی در این باره می‌گوید:
کفر در لغت، برخلاف شکر است همچنان که حمد برخلاف ذم است. پس کفر، پوشاندن نعمت و مخفی کردن آن است و شکر، انتشار نعمت و اظهار آن … و کفر در شرع، عبارت است از انکار آنچه که خداوند، معرفت آن را بر بندگانش واجب کرده؛ چون معرفت توحید و عدل الهی و پیامبر خدا و معرفت هر آنچه که از سوی خداوند آمده و ارکان شریعت اسلام، محسوب می‌شود. پس هر که چیزی از آنچه گفته شد را انکار کند، کافر است …[2] چنان‌چه قرآن می‌فرماید:

و لکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب. (مائده، 103)
آنان که کافر شدند، بر خداوند افترای کذب می‌بندند.

مرحوم علامه طباطبایی نیز بعد از بحثی کوتاه در رابطه با معنای کفر چنین می‌نویسد:
بدان که کفر، همانند ایمان، صفتی است قابل شد‌ت و ضعف و همانند ایمان، مراتبی دارد که آثار گوناگونی در پی خواهد داشت.[3]


ب – دسته‌های کافران

با توجه به بحث‌های فوق، می‌توان غیر مسلمانان را به گروه‌های ذیل تقسیم کرد:


1- مشرک

منظور از مشرک کسی است که در عمل یا سخن یا باور خود، شریک برای خدا قرار دهد؛ مثل بت‌پرست‌ها و ستاره‌پرست‌ها و بعضی از اهل کتاب که برای خدا، یار و همکار و فرزند قرار داده‌اند.

علامه طباطبایی ضمن تقسیم شرک و کفر به ظاهر و مخفی، قول به تعد‌د خدا و بت‌پرستی و شفیع قرار دادن آن‌ها را از مصادیق شرک جلی دانسته و اعتقاد بعضی از اهل کتاب که مثلاً عزیر را پسر خدا و مسیح را فرزند او می‌دانند و این که می‌گویند ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم را از موارد شرک مخفی شمرده است و مخفی‌تر از آن را قایل شدن به استقلال اسباب در اداره امور جهان می‌داند.[4]

قابل ذکر است که مقصود از شرک در این گفته، بت‌پرستی و دوگانه‌پرستی است و آن گروه از کفار را که در این مقطع مشرک محسوب می‌کنیم، کسانی‌اند که آفریده‌های خدا را در کنار پروردگار یا با نفی او می‌پرستند اگرچه پاره‌ای از فرقه‌های اهل کتاب، فرق چندانی با مشرکان ندارند ولی در ترتب احکام شرعی با آن‌ها یکسان نیستند.


2- اهل کتاب

منظور از این گروه کسانی‌اند که کتاب آسمانی بر آن‌ها یا پدرانشان نازل شده است ولی به رسالت پیامبر اکرم(ص) ایمان نیاورده‌اند، مثل یهود و نصارا. البته هر یک از این دو گروه نیز چنان‌چه شهرستانی گفته به فرقه‌های متعددی تقسیم شده‌اند:

«یهود به 71 فرقه و نصارا به 72 فرقه تقسیم شده‌اند.»[5]

کفار اهل کتاب دو دسته‌اند:

اول: اهل ذمـه
اینان گروهی از اهل کتابند که قرارداد ذمـه بین آن‌ها با مسلمانان برقرار می‌شود و بدین ترتیب کفار مزبور به مسلمانان جزیه می‌پردازند و در برابر آن، حکومت [اسلامی]، حفظ امنیت، ناموس، جان، مال و آبروی کافر ذمـی را بر عهده می‌گیرد.

دوم: کافر حربی
آن گروه از اهل کتابند که بین آن‌ها با مسلمانان عقد ذمـه بسته نشده است و در برابر یکدیگر تعهدی ننموده‌اند؛ چه اعلان جنگ به مسلمانان نموده باشند، چه این که کاری به آن‌ها نداشته باشند.

اگرچه حرب در لغت به معنی جنگ است، اما در اصطلاح فقها، کافر حربی فقط به کسانی که در حال جنگ با مسلمانانند اطلاق نمی‌شود، بلکه اعم است از کفاری که آماده جنگ با مسلمانان هستند و کافرانی که از اهل کتابند و پیمان ذمه با مسلمین نبسته‌اند اما سر جنگ هم ندارند و بنابر مشهور، کفار غیر اهل کتاب حتی مشرکان و بت‌پرستان نیز حربی محسوب می‌شوند.


3- کافرانی که احتمال نزول کتاب آسمانی درباره آن‌ها وجود دارد

شهرستانی می‌نویسد:
صحفی که برای ابراهیم u  بوده است، احتمال می‌رود کتاب آسمانی بوده باشد و در آن روش‌های علمی و دستورهای عملی وجود دارد.[6] مجوس و مانویـه دو فرقه هستند که شبهه نزول کتاب آسمانی بر آنان وجود دارد.[7]


4- کسانی که برای آنان کتابی نیست ولی احکام و شرایع دارند (مانند صابئین)

شهرستانی به تفصیل دربارة عقاید صابئه و گروه‌های آنان و نیز باورهای دینی آن‌ها سخن گفته است و از برخی احکام و قواعد شرعی آن‌ها یاد کرده است.[8]
وی در جای دیگری اشاره می‌کند که:

فرقه‌های یهود و نصارا فرقه‌هایی هستند که مسلماً بر آنان کتاب آسمانی نازل شده است. مجوس و مانویـه نیز گروه‌هایی‌اند که احتمال نزول کتاب بر آنان می‌رود. گروه نخست صابئین کسانی‌اند که کتاب بر آنان نازل نشده ولی حدود و احکام دارند. دهری‌ها و ستاره‌پرستان و برهمایی‌ها کسانی هستند که نه حدود دارند و نه احکام شرعی.[9]


5- مرتد

ارتداد به معنی بریدن و پشت کردن به اسلام است در سخن یا کردار؛ مانند انکار ضروریات دین و سجده کردن بر بـُت و انداختن قرآن در محل هتک و … . هر فردی که به یکی از عناوین یاد شده از دین خارج شود، مرتد نامیده می‌شود که برگرفته از کاربرد آن در قرآن کریم است. مرتد در اصطلاح فقها بر دو قسم است:

اول – مرتد فطری
دوم – مرتد ملی

مرتد فطری کسی است که یکی از والدینش در حال انعقاد نطفه او مسلمان باشد و خود، پس از بلوغ، دین اسلام را برگزیند و سپس از اسلام خارج شده و به کفر بگرود.

در حالی که مرتد ملی آن است که پدر و مادرش در هنگام انعقاد نطفه کافر باشند و خودش نیز در هنگام بلوغ، تظاهر به کفر کند و سپس اسلام آورد ولی باز از اسلام به کفر برگردد.[10]

باید توجه داشت که دسته‌بندی کافر در گروه‌های یاد شده بدان جهت است که از دیدگاه قرآن هر یک از این دسته‌ها، احکامی جداگانه و ویژه دارند.


بحث دوم


1- اصل اساسی در ارتباط مسلمانان با غیرمسلمانان
دستور بنیادی و استوار قرآن کریم در برقراری رابطه بین دو گروه، نفی هرگونه سلطه کافران بر مسلمان‌ها است. این اصل بر تمامی قوانین و قراردادها حاکم است و از آن در زبان حقوقی با عنوان قاعده نفی سبیل یاد می‌شود. در قرآن می‌فرماید:

لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا. (نساء، 141)
با توجه به آیه شریفه مزبور، خداوند تشریعاً راه هرگونه سلطه کفار بر مسلمانان را بسته است و غیرمسلمان‌ها نباید بر مسلمان‌ها تسلط یابند. لذا هرگونه رابطه بین کافر و مسلم که منجر به سلطه کافران بر مسلمانان گردد، حرام است و باید از آن اجتناب شود.

2- ازدواج مسلمانان و کافران
یکی از مباحث مهمی که برای مسلمانانی که خارج از بلاد اسلامی به سر می‌برند پیش می‌آید، موضوع ازدواج با غیرمسلمانان است؛ بدین ترتیب که مرد یا زن مسلمان که یا مجرد است و یا این که دور از خانواده و همسر خود به سر می‌برد، غالباً به دلایل مختلف و بعضاً غرایز طبیعی، نیاز به رابطه‌ای سالم با جنس مخالف خود دارد و البته بدیهی است چنان‌چه طرف مقابل هم مسلمان باشد، بحثی به میان نخواهد آورد، ولی چه بسا این رابطه بین مرد مسلمان و زن غیرمسلمان یا زن مسلمان مجر‌د با مرد غیرمسلمان روی دهد که محل بحث در این موضوع است.

پاسخ به این موضوع در پنج مورد ذیل بررسی می‌شود:

1-    ازدواج مسلمان با مشرک
2-    ازدواج مسلمان با اهل کتاب ذمـی
3-    ازدواج مسلمان با اهل کتاب حربی
4-    ازدواج مسلمان با شبه اهل کتاب
5-    ازدواج مسلمان با مرتد‌

اینک درخور مجالی که هست به دیدگاه قرآن کریم دربارة هر یک از عناوین مزبور می‌پردازیم:


1 – ازدواج مسلمان با مشرک

به اجماع همه علمای فرق و مذاهب اسلامی، ازدواج مرد یا زن مسلمان با مشرکان جایز نیست. گذشته از این که هیچ روایتی هم بر جواز این گونه ازدواج در مجامع حدیثی مذاهب اسلامی نقل نشده است، مضافاً این که در دو آیه قرآن کریم به صراحت، حرمت ازدواج مسلمان با مشرک بیان شده و از آن تحذیر گشته است.

و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن … و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا … (بقره، 221)

در این آیه شریفه بر لفظ مشرک تصریح شده و بر فرض هم که اهل کتاب را شامل نشود، در شمول آیه نسبت به مشرک، تردیدی نیست و نهی از این نکاح، هم دلیل حرمت و هم باعث بطلان می‌باشد.

جالب این که به دلیل اهمیت مطلب، تنها به اعلام تحریم این ازدواج بسنده نکرده، بلکه به منظور تأکید بیشتر، علت تحریم را نیز بیان می‌کند و می‌فرماید:

… اولئک یدعون الی النار … (بقره، 221)

همچنین از باب تأکید بیشتر، ازدواج مرد مسلمان را با کنیز مسلمان و ازدواج زن مسلمان را با غلام باایمان پیشنهاد می‌کند تا راه ازدواج با کافر کاملاً بسته شود.

… و لامة مؤمنه خیرٌ من مشرکة …

… و لعبد مؤمن خیرٌ من مشرک … (بقره، 221)

و نیز در آیه 10 سورة ممتحنه که در هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه نازل شده است، می‌فرماید:

… و لا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا ذلکم حکم الله یحکم بینکم و الله علیم حکیم.
یعنی هرگز زنان کافر را در همسری خود نگه ندارید ] و اگر کسی از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد [ حق دارید مهری را که پرداخته‌اید مطالبه کنید، همان گونه که آنان حق دارند مهر ] زنانشان را که از آنان جدا شده‌اند [ از شما مطالبه کنند. این حکم خداوند است که میان شما حکم می‌کند و خداوند، دانا و حکیم است.

در این آیه مبارکه در جمله لا تمسکوا بعصم الکوافر عنوان کافر که اعم از مشرک و اهل کتاب و … است، قید شده و بدون تردید، مشرک از مصداق‌های بارز کافر است. بنابراین حرام بودن ازدواج مسلمان با کافر مشرک، اعم از ازدواج مرد مسلمان با زن کافر و زن مسلمان با مرد کافر، در این آیه شریفه نیز صریحاً بیان شده است.


2- ازدواج مسلمان با فرقه‌های دیگر کفار

نکاح مسلمان با فرقه‌های مختلف کفار در دو محور، قابل بررسی است:

اول: ازدواج زن مسلمان با مرد کافر
در دیدگاه قرآنی، زن مسلمان مجاز نیست با هیچ یک از پیروان فرقه‌های کفار، اعم از کتابی و غیرکتابی، ذمی یا غیرذمی ازدواج کند.

قرآن کریم به طور مکر‌ر و روشن، حرمت ازدواج زن مسلمان با مرد کافر را یادآور شده است:

لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا … (بقره، 221)
تردیدی نیست که تمام فرقه‌های اهل کفار، حتی اهل کتاب در عمل مشرکند.

و نیز:

و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا (نساء 141)
و بر این قاعده چون مرد بر زوجه‌اش سلطه می‌یابد، چنین ازدواجی مجاز نیست.

دوم: ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی
ارایه نظر دقیق در این باره نیازمند پژوهشی نیکو است که ذیلاً در سه مرحله مطرح می‌شود:

1-    دلیل جواز ازدواج مرد مسلمان با زن کافر کتابی
2-    دلیل حرمت ازدواج مرد مسلمان با زن کافر کتابی
3-    پاسخ و نقد هر یک


بحث اول

با توجه به تعارضی که ابتدائاً میان سه آیه موجود در این زمینه به نظر می‌رسد، مفسران و فقهای اسلامی در حکم ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی دیدگاه‌های متفاوتی ابراز کرده‌اند.

بیشتر فقها و مفسران مذاهب اهل سنت مثل ابوبکر جصاص، سید محمود آلوسی [بغدادی]، جارالله زمخشری، اسحاق بن ابراهیم، سفیان ثوری، اوزاعی، مالک و گروهی از مفسران و علمای امامی مذهب مثل علامه طباطبایی و … می‌گویند: ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی، جایز است و در تأیید نظر خود به آیه 5 سورة مائده استناد می‌کنند:

… و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهن اُجورهن محصنین غیر مسافحین و لا متخذی اخدان …
یعنی: زنان پاکدامن از اهل کتاب بر شما حلالند هنگامی که مهر آن‌ها را بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار و نه دوست پنهانی و نامشروع بگیرید.

بسیاری از علما و مفسران امامی مذهب مثل سید مرتضی در الانتصار، شیخ طوسی در تبیان و شیخ طبرسی در مجمع‌البیان و سید جواد کاظمی در مسالک الافهام ازدواج [ مرد] مسلمان با زن کتابیـه را جایز نمی‌شمرند و در میان اهل سنت نیز افرادی مثل فخرالدین رازی در تفسیر کبیر می‌گویند با توجه به قرآن کریم، ازدواج [مرد] مسلمان با زن کافر کتابی روا نیست. استناد مهم این گروه آیه شریفه و لا تنکحوا المشرکات (بقره، 221) و نیز آیه ولا تمسکوا بعصم الکوافر (ممتحنه، 10) است:

مرحوم سید مرتضی می‌نویسد:
امامیه بر ممنوعیـت ازدواج با زنان اهل کتاب اجماع کرده‌اند.[11]

شیخ الطائفه طوسی می‌گوید:
آیه 221 بقره در نزد امامیه، شامل همه کفار است و این آیه نه نسخ شده و نه تخصیص خورده است[12] و نیز در نزد امامی مذهبان عقد دایمی با اهل کتاب جایز نیست.[13]

شیخ طبرسی در تفسیر خود آورده است:
اصحاب ما می‌گویند: ازدواج دایمی با زنان اهل کتاب جایز نیست، چرا که آیه «و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن» و نیز «و لا تمسکوا بعصم الکوافر» دلیل آن است و در تأویل آیه می‌گویند: مراد از محصنات اهل کتاب، کسانی‌اند که ایمان آورده باشند و مراد از محصنات مؤمن، آنانی‌اند که در دامن اسلام تولد یافته باشند.[14]

فخر رازی نیز مشرک را شامل همه کفار، اعم از اهل کتاب و دیگران می‌داند.[15]

علمای یاد شده در استدلال به آیات شریفه مزبور آورده‌اند که:

در آیه شریفه، ازدواج با زنان کتابیـه نهی شده است و تردیدی نیست که اهل کتاب هم مشرکند، زیرا نص قرآن دلالت بر شرک دارد، چنان‌چه می‌فرماید:

و قالت الیهود عزیر بن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله … سبحانه و تعالی عما یشرکون[16] (توبه، 30 و 31)
در این آیه شریفه، خداوند یهود و نصارا را که اهل کتابند، مشرک تلقی کرده است و نیز در همان سوره می‌فرماید:

اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح ابن مریم.
که این آیه نیز دلالت بر شرک اهل کتاب دارد، کما این که نصارا به اقانیم ثلاثه (پدر، پسر، روح‌القدس) نیز معتقدند، پس مشرک هستند.[17]

شیوه استدلال:

این گروه عقیده دارند که آیه می‌گوید:
با کوافر، ازدواج نکنید و کوافر، جمع کافر است و این بدان معنی است که با هیچ یک از زنان کافر یا اهل کتاب، نکاح ننمایید.[18]

نقد این نظر
مفسـرانی که ازدواج مسلمان با زن کتابیـه را به استناد دو آیه 221 بقره و 10 ممتحنه ممنوع شمرده‌اند، آیه پنجم سورة مائده را که به روشنی بر صحت این ازدواج دلالت دارد به عناوین گوناگون توجیه کرده‌اند.

به گفته سید مرتضی و شیخ طوسی مراد از محصنات اهل کتاب، یکی از انواع ذیل است:

1-    زنان کتابیه‌ای که مسلمان شده‌اند[19]
2-    متعه یا نکاح موقت[20]
3-    کنیزان خریداری شده[21]
4-    شاید بتوان گفت که این آیه توسط آیه 221 بقره نسخ شده است.
5-    عده‌ای نیز عقیده دارند که آیه یاد شده به وسیله آیه 10 سوره ممتحنه نسخ شده است.[22]

اما فقهایی که ازدواج [مرد] مسلمان با زن کتابیه را جایز شمرده‌اند، استدلال‌های علمای مزبور را به گونه‌های ذیل پاسخ داده‌اند:

1- بعضی از صحابه رسول اکرم(ص) با زنان اهل کتاب ازدواج کرده‌اند که این دلیلی مهم بر جواز آن است. ابوبکر جصاص این گونه استدلال کرده است.[23]

2- آلوسی عقیده دارد که آیه و لا تنکحوا المشرکات با آیه و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب نسخ شده است. وی ابوحنیفه را نیز بر این رأس دانسته است.[24]
زمخشری هم بر این باور است که آیه 221 بقره توسط آیه 5 مائده نسخ شده است و آیه اخیر به حکم خود باقی است[25] و بدین ترتیب عقیدة معتقدین به تحریم که بر اساس آیه 10 ممتحنه قرار دارد، خاص غیر اهل کتاب است.[26]

از میان متقدمین اهل سنت نیز، مالک، سفیان ثوری و اوزاعی عقیده دارند که:

آیه 221 بقره با آیه 5 مائده منسوخ شده است.[27]

3- گروهی مثل شافعی‌ها معتقدند که آیه 221 بقره توسط آیه 5 مائده نسخ نشده بلکه تخصیص خورده است.[28]

4- عده‌ای هم می‌گویند مشرک، بر اهل کتاب صدق نمی‌کند، زیرا لفظ مشرک، حقیقت در اهل کتاب نیست و استعمال آن به طور مجازی است و عرف و سیره عقلا نیز این استعمال را نمی‌پذیرد.[29]

5- گروهی هم مثل علامه طباطبایی عقیده دارند که استعمال لفظ مشرک بر بت‌پرست، به عنوان صفت و اسم او است؛ یعنی هرگاه این لفظ بر زبان متکلم جاری شود، در ذهن مخاطب، بت‌پرست تبادر می‌کند، زیرا کلمه مشرک، نام او است ولی استعمال این لفظ بر اهل کتاب با توجه به عمل آنان است. یعنی هرگاه در عمل، مرتکب شرک گردید، گفته می‌شود که شرک انجام داد و مشرک شد وگرنه اطلاق کلمه مشرک بر وی صحیح نیست. وی بیان می‌دارد که:

اطلاق فعل، غیر از اطلاق صفت و اسم است. از این رو اگر مؤمنی یکی از واجبات را ترک کند، کافر است، ولی اسماً کافر نامیده نمی‌شود، چنان‌چه خداوند می‌فرماید:

و لله علی الناس حج البیت … و من کفر فان الله غنی عن العالمین (97، آل عمران)
لذا می‌توان گفت که ترک‌کننده حج، عملاً کافر است ولی اسماً به او کافر نمی‌گویند بلکه فاسقی است که به یک واجب، کفر عملی ورزیده است.[30]

آلوسی درباره کسانی که به حرمت ازدواج با کتابیه، به آیه و لا تمسکوا بعصم الکوافر استناد می‌کنند، می‌گوید:
مقصود از این آیه، آن است که مؤمنان نباید به همسران کافرشان که در دارالحرب باقی مانده‌اند وفادار بمانند و علقه زوجیـت آن‌ها باید گسسته شود.[31]

از این نظر آلوسی به دست می‌آید که مراد خداوند از جمله و لا تنکحوا المشرکات، ترک ازدواج ابتدایی نیست بلکه امر به بر هم زدن زوجیت قبلی است.

مرحوم علامه طباطبایی هم در نقد نظر مخالفین می‌نویسد:
عِصَم، جمع عصمت و به معنی نکاح دایمی است که مایه عصمت و احصان زن می‌باشد. امساک عصمت به معنی نگاه داشتن زن کافر به عنوان همسر، پس از مسلمان شدن مرد است[32] که خداوند از این کار نهی کرده است.

وی می‌نویسد:
ظاهر آیه 10 سورة ممتحنه آن است که هر مردی که همسر کافر داشت و ایمان آورد نباید رابطه زوجیت را ادامه دهد، لذا این آیه شریفه دلالت بر حرمت ازدواج ابتدایی با زنان اهل کتاب ندارد.[33]

نتیجه این بحث
از بیانات یاد شده می‌توان به دست آورد که حرمت ازدواج مسلمان با زن کتابیه مستند به قرآن کریم نیست و استدلال آنانی که می‌خواهند با تمسـک به آیه 221 بقره و 10 ممتحنه ادعایی چنین را ثابت نمایند پایه محکمی ندارد. چرا که در آیه اول، لفظ مشرک به کار رفته است و عملاً اگرچه مشرک شامل اهل کتاب نیز می‌شود چون برای خدای خود شریک نیز قائلند، اما اصطلاح مشرک غیر از اهل کتاب است و چنان‌چه در قبل گفتیم در بسیاری از موارد این واژه، عطف به اهل کتاب شده است و این خود دلیل جدایی این دو مفهوم است. تمسک به آیه 10 سورة ممتحنه هم کافی نیست، زیرا همان گونه که علامه طباطبایی و آلوسی گفته‌اند این آیه شریفه، دلالت بر حرمت نکاح ابتدایی با زنان کتابی ندارد بلکه درصدد بیان نهی از استمرار زوجیت با زنانی است که کافر مانده و در دارالحرب باقی هستند. لذا تا زمانی که دلیل قطعی و یا ظنی بر اشتباه بودن این برداشت به دست نیاید، نمی‌توان از ظهور آیه بر حرمت ادامه زوجیت به شرحی که گفته شد دست برداشت. لذا باید گفت که منظور از محصنات اهل کتاب نه آن گونه است که سید مرتضی به مؤمنات تعبیر کرده و نه گفته شیخ طوسی که آن را به نکاح موقت یا ملک یمین (زرخرید) تعبیر کرده و نه بیان آلوسی و دیگران که این آیه را منسوخ می‌داند درست است.

عده‌ای از مفسران هم که ازدواج با زنان کتابی را بر اساس آیه 5 مائده مجاز می‌دانند به توجیه دو آیه 221 بقره و 10 ممتحنه پرداخته‌اند و گروهی لفظ مشرک را درباره اهل کتاب، مجازی دانسته و عده‌ای هم بر نسخ این دو، نظر داده‌اند، ولی تحقیق آن است که این دو آیه نه تخصیص خورده و نه نسخ شده است بلکه اصولاً تعارضی بین آیات نیست و فقط هر یک به معنی خود دلالت می‌کنند.

علامه طباطبایی هم می‌فرماید:
«از آن‌چه که بیان شد، نادرستی سخن کسانی که می‌گویند آیه «و لا تنکحوا المشرکات …» (بقره / 221) و آیه «و لا تمسکوا بعصم الکوافر» (ممتحنه / 10) ناسخ آیه «… و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب …» (مائده / 5) است، به خوبی روشن می‌شود و نیز پاسخ سخن کسانی که می‌گویند آن دو آیه، منسوخ به آیه سوره مائده است، داده می‌شود؛ زیرا ظاهر آیه221 سوره بقره، شامل اهل کتاب نمی‌شود و آیه5 سوره مائده، فقط شامل اهل کتاب می‌شود، بنابراین ناسازگاری بین این دو آیه نیست تا بگوییم: آیه 221 سوره بقره، ناسخ آیه 5 سوره مائده است و یا به عکس و اما آیه 10 سوره ممتحنه، گرچه در آن، عنوان کافر، اخذ شده و شامل اهل کتاب نیز می‌شود، ولی باز هم ناسازگاری بین دو آیه نیست، زیرا در بر گرفتن کافر، اهل کتاب را، تنها از باب نامیدن او به این نام است؛ به او کافر گفته می‌شود تا جای صدق مؤمن بر او نباشد، چنان که خداوند، می‌فرماید: «من کان عدواً لله و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فإن الله عدو للکافرین» (بقره / 98) مخصوصاً ظاهر آیه بیانگر این است که از مردان هر که ایمان آورد و همسر کافر داشته باشد، باقی نگه داشتن او بر ازدواج گذشته حرام است، پس باید ایمان بیاورد و آن‌گاه ابقا بر زوجیت کند. پس این آیه دلالت بر نکاح ابتدایی اهل کتاب ندارد.»[34]


ازدواج مسلمان با زن کتابی حربی

تا اینجا استدلال کردیم که ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب جایز است، اما پرسش بعدی آن است که اگر کتابیه جزء کفار حربی باشد، وضع چگونه است؟
آلوسی در این باره می‌گوید: از ظاهر آیه استفاده می‌شود که ازدواج [مرد] مسلمان با زن کتابی جایز است اگرچه آن زن کتابی، از کافران حربی باشد[35] و آن‌گاه روایات زیادی را مبنی بر جواز ازدواج با کافرة کتابیه حربی نقل می‌کند. در برابر این دیدگاه قرطبی عقیده دارد که: نکاح زنان اهل کتاب حرام است.[36] به نظر، قول قرطبی با قواعد منطبق‌تر است.

در تأیید این برداشت می‌توان گفت که کافران حربی اگرچه اهل کتابند، اما دشمن خدا محسوب می‌شوند و دوستی با دشمنان پروردگار نیز جایز نیست، چنان‌چه در آیه 22 سوره مجادله می‌فرماید:

لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشیرتهم.
یعنی: هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنان باشند …

و حال آن که یکی از آیات الهی، برقراری دوستی بین زن و شوهر است. چنان‌چه می‌فرماید:

« و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمةً ان فی ذلک لآیاتٍ لقوم یتفکرون.»
یعنی: و از نشانه‌های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش یابید و در میان شما دوستی و رحمت قرار داد. در این امر نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.


ازدواج [مرد] مسلمان با زن مجوس و مانوی

آنچه که در موردهای بالا ذکر شد، در مورد زنانی بود که اهل کتاب محسوب می‌شوند که منحصرند به یهودی و نصرانی؛ ولی در این مورد بحث از  زنانی است که پیرو دینی‌اند که کتاب آسمانی ندارند ولی شبهه نزول کتاب آسمانی درباره آن‌ها می‌رود؛ مثل مجوس و مانوی‌ها.

مجوس یا زرتشتی‌ها جزء اهل کتاب به شمار نمی‌روند چنان‌چه در آیه 17 سوره حج که فرقه‌های کافران را نام می‌برد، مجوس را عطف بر اهل کتاب و دیگر فرقه‌های کافر نموده است. لذا اگر اینان اهل کتاب باشند، دلیلی بر عطف وجود ندارد و به همین دلیل و روایات وارده است که اکثر اندیشمندان مسلمان می‌گویند که مجوس جزء کافرانی‌اند که در مورد آن‌ها شبهه اهل کتاب بودن می‌رود و می‌توان آنان را ملحق به کتابی دانست، چنان‌چه مثلاً شرح آن به نقل از شهرستانی در کتاب ملل و نحل گذشت.

از پیامبر اکرم(ص) نیز درباره مجوس آمده است که:

سنوا بهم سنة اهل الکتاب.[37]

این روایت شریفه دلالت دارد که آنان جزء اهل کتاب نیستند و نیز پیامبر اکرم درصدد اعلام رابطه جزیه بر آنان است و حکم دیگری را نفرموده‌اند. در بعضی از روایات نیز آمده است که در گذشته کتابی داشته‌اند اما آن را سوزانده‌اند.[38] لذا با هر مبنایی باید گفت که مجوس جزء اهل کتاب نیستند بلکه در حکم آنند و حکم نکاح با زنان آنان نیز باید مستقل بررسی شود.

در میان علما و مفسران سنی مذهب غالباً نظر به حرمت ازدواج با این گروه از زنان دارند.

قرطبی، مفسر مشهور سنی می‌گوید:
علما بر حرام بودن ازدواج با مجوس، اجماع دارند، چرا که آن‌ها بنابر مشهور، اهل کتاب نیستند.[39]

از امامان سنی، مالک، شافعی و ابوحنیفه نیز بر ممنوعیت ازدواج با مجوسیـه نظر داده‌اند و اوزاعی، فقیه مشهور، نیز این گونه معتقد است.[40]

در میان امامیـه، شیخ طوسی می‌گوید:
به اجماع همه علما، ازدواج مرد مسلمان با زن مجوسی جایز نیست[41] ولی شهید ثانی در این رابطه قایل به تفصیل شده و می‌گوید ازدواج مرد مسلمان با [زن] مجوسیـه حرام است مگر این که ملک یمین باشد. آن مرحوم دلیل خود را نیز این دو می‌گوید:

1- عموم آیه شریفه: الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین (6، مؤمنون) که شامل مجوسیه هم می‌شود.[42]

2- صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر

از مرد مسلمانی که با زن مجوسی ازدواج می‌کند پرسیدم که امام فرمودند: جایز نیست ولی اگر کنیز مجوسی داشته باشد اشکالی ندارد که با او آمیزش کند و از وی عزل نماید تا فرزند نیاورد.[43]

در چگونگی حکم ازدواج با زن مجوسی، روایتی که از نظر سند واضح‌تر از این روایت باشد، وجود ندارد. این روایت بر دو مطلب دلالت می‌کند:

1-   نهی از ازدواج با زن مجوسی، خواه دایمی بوده یا موقت باشد (که بعضی از فقهای امامیه موقت را مجاز دانسته‌اند).
2-    جواز آمیزش با زن مجوسی اگر ملک یمین مرد مسلمان باشد.

نتیجه
با توجه به دلالت آیه 221 بقره و 10 ممتحنه بر حرمت نکاح مرد مسلمان با زن کافر و نیز نبودن دلیل قرآنی بر جواز ازدواج با زن مجوسی و مانوی و با توجه به دیدگاه‌های بیشتر علمای اسلامی (اگر به اجماع نرسیده باشد)، تردیدی نیست که ازدواج [مرد] مسلمان با زن مجوسی و به طریق اولی مانوی مجاز نخواهد بود.


ازدواج با زنان صابئی

از مطالب یاد شده در مورد حرام بودن ازدواج مردان مسلمان با زنان کافری که شبهه نزول کتاب دارند (مثل مجوس)، حکم نکاح با زنان کافر فرقه صابئه به خوبی به دست می‌آید. زیرا: اولاً، آیه شریفة و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن (بقره، 221) و آیه شریفه لا تمسکوا بعصم الکوافر (ممتحنه، 10) به روشنی دلالت بر حرام بودن ازدواج با اینان می‌نماید و از سوی دیگر هیچ دلیل قرآنی مبنی بر جایز بودن ازدواج مرد مسلمان با صابئیـه وجود ندارد و اهل فقه و تفسیر نیز مطلبی را که دلالت بر جواز آن داشته باشد، ابراز نکرده‌اند.


ازدواج با زنان مرتد‌

در حرمت ازدواج با زنان مرتده اعم از فطری یا ملی تردیدی نیست، زیرا مرتد کسی است که به اسلام پشت کرده و کفر را برگزیده است و حتی درجة کفر وی از مشرک هم بالاتر است؛ چه آن که مشرک، سابقه اسلام ندارد ولی مرتد یک بار مؤمن شده ولی بر این ایمان پایدار نمانده و بر آن پشت پا زده است. لذا باید گفت که حرمت ازدواج با مرتد‌ه به طریق اولی حرام است و آیه 221 بقره و 10 ممتحنه برای اعلام این حرمت کاملاً کفایت می‌کنند، مضافاً این که خداوند در آیه 22 سوره مجادله می‌فرماید:

لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله …
یعنی: هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کند.

این آیه شریفه گرچه به طور روشن از حرمت ازدواج مسلمان با کافر حرفی نگفته است، ولی از دوستی با دشمنان خدا و رسول الله نهی کرده است. از سوی دیگر قرآن همان گونه که گذشت، از رابطه دوستی میان زن و شوهر سخن گفته است. پس آیه شریفه به دلالت التزامی، ازدواج با مرتد را نیز حرام دانسته است.


پی نوشت ها:
[1]- ابوالفتوح  رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج1، ص 41.
[2]- فضل بن حسن، طبرسی: مجمع البیان، ج 1، صص 126 و 127.
[3]- سید محمدحسین، طباطبایی: المیزان، ج 1، ص 52.
[4]- همان مدرک، ج 2، ص 202.
[5]- محمد بن عبدالکریم شهرستانی: الملل و النحل، ج 1، ص 42.
[6]- همان مدرک، ج 1، ص 209.
[7]- همان مدرک، ص 47.
[8]- همان مدرک، ص 221.
[9]- همان مدرک، ص 42.
[10]- تحریر الوسیله، ج 2، ص 366.
[11]- سید مرتضی علم الهدی: الانتصار، ص 117.
[12]- شیخ طوسی، التبیان، ج 2، ص 217.
[13]- همان مدرک، ج 3، ص 446.
[14]- شیخ طبرسی، مجمع‌البیان، ج 3، ص 251.
[15]- فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج 6، ص 59.
[16]- الانتصار، ص 170 -  التبیان، ج 2، ص 117 -  مسالک الافهام، ج 3، ص 235 -  تفسیر فخر رازی، ج6، ص 59.
[17]- همان.
[18]- مدارک پیشین.
[19]- الانتصار، ص 217.
[20]- تبیان، ج 3، ص 448.
[21]- همان مدرک.
[22]- آلوسی، روح المعانی، ج 2، ص 218.
[23]- جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 16.
[24]- روح‌ المعانی، ج 2، ص 218.
[25]- زمخشری، کشاف، ج 1، ص 264.
[26]- همان مدرک، ج 4، ص 518.
[27]- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 47.
[28]- روح المعانی، ج 2، ص 218.
[29]- سلطانی، اقصی البیان، ج 1، ص 84.
[30]- المیزان، ج 2، ص 202.
[31]- روح المعانی، ج 28، ص 78.
[32]- المیزان، ج 19، ص 241.
[33]- همان مدرک، ج 2، ص 203.
[34]- همان مدرک.
[35]- روح المعانی، ج 6، ص 66.
[36]- الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 69.
[37]- شیخ حر‌ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 97، حدیث 15 -  بیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 189.
[38]- همان مدرک.
[39]- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 77.
[40]- همان مدرک، ج 3، ص 70.
[41]- شیخ طوسی، التبیان، ج 2، ص 218.
[42]- شهید ثانی، مسالک الافهام، ج 7، ص 362.
[43]- شیخ حر‌ عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 418، باب 16 -  کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 357، حدیث 3 -  شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 257، حدیث 1223 -  شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 8، ص 212، حدیث 757.

منبع: مرکز مطالعات شیعه